بی تو نگارم نازنینم زخم دل کاریست

تصویر این آیینه ها پیوسته تکراریست


می آیدم گاهی نفَس در محبس سینه

دردی که قلبم می کشد مانند بیگاریست


در جاده ی شب تا سحر در انتظار تو

رؤیای من پایان این تبعید اجباریست


بی تو فراموشم شده سودای هر شادی

بر گونه هایم جویبار غم ببین جاریست


دلدار ما می آیی آیا از ره رفته؟

هرلحظه بی تو زندگی رنج گرانباریست