دروازه های عشق را آذین ببندم نازنین

وقتی قدم در ره نهی لبریز م از شوق ویقین 


برسنگفرش راه تو گلبرگ گلهای بهار

با هر قدم مستم کنی ای دلبر نوش آفرین

یک جرعه در ساغر بریز تا نوشد این سودا زده

یک جرعه از کهنه شراب بهر دوای آخرین


ای شهسوار قصه ام تا از افق پیدا شوی

بر هر گذر سر می زنم تا کوچه های واپسین


پیش آ وُ این شوریده را از انتظارت وارهان 

تسکین شو بر آشوب این دلخسته ی از غم حزین


بی تو جهنم میشود دنیا ی بی نام و نشان

اینجا بهشتم میشود وقتی بیایی در کمین


#حمیده صحرایی