آغوش خود را باز کن تا پر گشایم سوی تو 


آموختم پروانه گی در آسمان کوی تو 


هر بار در دیوان عشق آورده ام نام تو را 


پیداست ردّ پای دل هر آیِنه هم سوی تو 

با یک اشارت جان بده در یک اشارت جان بگیر 


میدان قلبِ خسته ام جولانگهِ ابروی تو 


بر شهر ویران دلم پیکی روان کن نازنین 


چون طفلِ سرگردان روم هردم پیِ آهوی تو 


گلچین نموده ام تو را از دشت باغ آرزو 


مست شمیمت میشوم وز نکهت خوشبوی تو 


تیغ جنون بر سر کِشم دراین شب بی انتها 


گوئی دلم در بند توست درآن شب گیسوی تو