بردلشدگان عشق خود نقطه ی پر گاری

گِردتو همه گَردند در مستی و هوشیاری

راه تو چو هموار است در دشت خیال انگیز 

چون یک افق روشن از دور پدیداری 

ما غرقه ی امواجیم در ورطه ی طوفانها 
در ساحلِ امن عشق خوش باد چنین یاری 

آنرا که نظر پاک است خلوتگهِ اسراری 

در وصل نمی ارزد هر شاهد بازاری 

از جلوه ی سرو و گُل در باغ چمن روئید

ای فصل نشاط آور همچون گُل بی خاری 

در راه نمی ماند در بی سرو سامانی 

آنرا که تو جان دادی آنراکه خریداری