به سوی باد وطوفان لانه کردم 

تباهی شد نصیب من تباهی


دلم گشته ملول از زخم کاری 

سیاهی شد نصیبم در سیاهی 


درون گوش باد پیچیده سازم 

زدم نی سوزناک از بی گناهی 

ندارد صبح روشن شام تارم 

بسوزم تا ابد براین دو راهی 


به بزمم لطف هر آیینه این است

که تارش می کنم با گریه گاهی