گم گشته ی راهِ عشق هرگز نشود پیدا
وقتی که پریشان شد در راهِ دلِ شیدا

پرهیز ندارد چون از سیب زنخدانش
خوش می شِکَند توبه با وسوسه ای فردا
بر ورطه ای از امواج امید به دل دارد 
عمریست به این شیوه رَه می زند از دریا

در وادی حیرانی سرگشته نخواهد شد 
آنرا که زِ صد معنی دریافت یکی معنا

خوانَد زِ لبِ بسته هم شِکوه وهم خواهش 
جوید دل دیوانه در هر غزل ونجوا