خرّم آن دل که به دیدار تو نائل گردد 

نَبَرَد راه به غیر از تو چو کامل  گردد


دِگرش نور تو اشباح بر آفاق وجود 

به چراغانیِ قلبش ز تو نائل گردد 

چو غریقی که ز طوفان حوادث آید

بزند نقش تو بر دل چو به ساحل گردد 


همه الطاف وجودت تو چه ارزان بدهی 

دستی از حاجت اگر سوی تو سائل گردد 


پلی از این کره ی خاک به افلاک زند 

آنکه آخر به سراپرده ات حائل گردد 


چه غمی باشدَش آن شاعر پاکیزه خیال  

که ز وصل تو غزلخوانیش حاصل گردد